نتایج جستجو برای عبارت :

محتاط.و نه ترسو!

من از رعد و برق میترسم...و این یه اعتراف نیس!یه حقیقته که به همه میگم!
ینی وقتی سه تا پنجره تو سه جهت اتاق کمی بزرگتر از ۷ مترت باشه و نور رعد و برق کل اتاقو روشن کنه و تو بدونی بالاسرت هیچی نیس جز یه سقف شیروونی و طبقه بالایی نداری ....سکته میکنی...من که اینطوریم!تو اتاقی که عایق صدا نداره دیواراش!
به هر ترتیب که امشبو عاجزانه و بزدلانه میخوام برم اونور ...رو کاناپه سه نفرهه بخوابم...
هرقدر هم ترسو به نظر برسم‌...
نه تاب سر و صدا و لرزش اتاق در اثر تگرگ
با هوش ذاتی و دقت عجیبی که انگار یکی از آپشن های چشم هاش بود -چون وقتی می خواست پشت جسمت، لا به لای روحت را کنکاش کند، حالت چشم هاش عوض می شد- بعد از یکی دو جمله ی کوتاه و ظاهرا ساده فهمید من شیفته ی کشف کردنم. همین جا بود که دانه ریخت. خیلی محتاط. چون هنوز نمی دانست من از آن دسته احمق هایی هستم که شجاعانه به سراغ تجربه های جدید و کشف های تازه می روند یا از آن دسته احمق هایی هستم که دلشان ضعف می رود برای سرک کشیدن و مزه کردن و پرده برداشتن و لمس لذت
باز خان‌عمو به ستار روی کرد و پرسا گفت :
- مغز حرف تو یعنی این است که ارباب‌ها ... این ارباب‌ها به‌خودی‌خود نمی‌توانند کاری از پیش ببرند ؟
ستار به جواب گفت :
- می‌توانند ... چرا ، می‌توانند ! اما ... این جماعت فقط با قدرت خودش به جنگ حریف نمی‌رود ! علاوه بر همه‌ی کثافتی که دارد ، چیزهای دیگری هم دارد . خیلی رذل و بی‌چشم و رو است ؛ بدتر از گربه . برخلاف آنچه می‌نماید ، خیلی هم بزدل و ترسو است . از همه‌ی اینها گذشته ، خیلی ملاحظه‌کار است ‌. یعنی این
احتمالا آدم ها متناسب با میزان حماقتشون، دوست پیدا می‌کنن. 
و قطعا متناسب با بالا پایین شدن هورمون های بدنشون، حرفای عجیب غریبی به دوستاشون می‌زنن.
و نهایتا متناسب با میزان تنهایی‌شون، عذرخواهی می‌کنن نه چون مقصرن! فقط چون میخوان از اینی که هستن تنهاتر نشن!
 
پ. ن: شاید بشه به جای لفظ تنهایی، از ترسو بودن هم استفاده کرد.
آدم ها همونقدر که ترسو هستن، بی دلیل عذرخواهی می‌کنن. ترس تنها موندن:) 
نمیدونم درست تیتر رو نوشتم یا نه.
من خسته م. نمیدونم دردمو به کی بگم. خسته شدم از این مسخره بازی.
شب که میشه همه غم های دنیا میان سمتم.
یاد جدی و همه اون حرف ها میفتم. همه ی اون مسخره بازیا.
حالم بد میشه زار زار گریه میکنم.
همش فکر میکنم چه آدم لاشی ای رو دوست داشتم.
بهش گلتم رفتارت خیلی خنده دار و مسخره س. مث خاله پیرزن ها حرف ش رو به خود آدم نمیگه .یا مینویسه تو کانالش. یا تو اینستا. کسکش ترسو. من حالم از پسر های ترسو بهم میخوره.
بهش گفتم اگه بعد از ام
 
سلام، خوب قبلا چندتا وبلاگ داشتم ولی الان که دارم این وبلاگ رو شروع میکنم، احساس بچه ای رو دارم که توی جمع بزرگترا به سختی میتونه اظهار نظر کنه. اما واقعا جالبه که آدم حتی زمانی که داره یه کار تکراری رو انجام میده، اونو طوری انجام بده که انگار اولین باره، این  طوری هرروز خودشو به چالش میکشه و هر بار اون کار به طرز معجزه آسایی براش جذاب میشه! 
البته که تجربیات باقی میمونن، بعد از انجام یه کار شاید دفعه دوم محتاط تر میشی، و دفعه سوم بیشتر، و ب
 
سلام، خوب قبلا چندتا وبلاگ داشتم ولی الان که این دارم وبلاگ رو شروع میکنم، احساس بچه ای رو دارم که توی جمع بزرگترا به سختی میتونه اظهار نظر کنه. اما واقعا جالبه که آدم حتی زمانی که داره یه کار تکراری رو انجام میده، اونو طوری انجام بده که انگار اولین باره، این  طوری هرروز خودشو به چالش میکشه و هر بار اون کار به طرز معجزه آسایی براش جذاب میشه! 
البته که تجربیات باقی میمونن، بعد از انجام یه کار شاید دفعه دوم محتاط تر میشی، و دفعه سوم بیشتر، و ب
سلام 
من یه مشکلی دارم که یه وقت هایی اینقدر از خودم بدم میاد که دوس دارم خودم رو بکشم، منظورم حس تنفره.
دوستان من پسری هستم 22 ساله تقریبا لاغر اندام 63 کیلوم و 170 سانتم، مشکل من اینه که آدم ترسویی هستم، خیلی هم ترسو، و از خودم بدم میاد، از ترسم و از استرسی که همیشه دارم ، توی جمع به خصوص وقتی دختر باشه همیشه استرس دارم که نکنه پسری بهم تیکه بندازه ضایع بشم، همیشه قلبم تند میزنه و دهنم خشکه، نمیتونم صحبت کنم. 
وقتی با کسی میخوام بحث جدی کنم، یک
شکست قولنج دست
قولنج دست یک اتفاق جالبی است که در بدن ما انسان ها می افتد و برای بعضی ها دلنشین و برای بعضی ها ترس آور است. این احساس از بچه گی همیشه من رو میترسوند که انگشتام شل نشه یا توی پیری دستم نلرزه که البته امکان داره از صحبت های بزرگتر ها در دوران کودکیم باشه. چون اصولا آنها سعی داشتند مارا از هر اتفاقی بترسانند. کلا نوع تربیت والدین زمان ما این بود که نکن این کارو خطرناکه، نکن این کار رو فلان میشه و من همیشه برای خودم در ذهنم این حس رو د
وقتی یه بازی رو شروع میکنی، چاره ای جز ادامه دادن نداری. شوخی که نیست، حرف حیثیت خودت در میونه. چون خیلی بده که یه روز برگردی به خودت بگی "چطوری بزدل؟" ، "خوبی ترسو؟" ...
+ جز تو، من کی رو دارم که ازش بخوام بزنه کنار سیاهیِ درد و غم رو؟
دقیقا همینطور است و مگر چقدر زندگی به ما فرصت می دهد که بخواهیم عاقل باشیم، عاقبت اندیشی کنیم و با ژستی مسلط تصمیمات محکم بگیریم؟
ما نیاز داریم به دیوانگی، به دوست داشتن، به بلیطی که ما را ببرد هزار کیلومتر آنورتر و معشوقی که منتظر است، این یعنی باید، و بایدها را باید هست کرد.
پس از دیوانگی نترس، معشوق شجاع من باش، همانطور که هستی، همانطور که من سعی می کنم عاشقی ترسو نباشم که چیزی مگر نفرت انگیزتر از یک عاشق ترسو داریم؟
بخندیم دیوانگی را دوس
 
به یاد داشته باشید که خردل گیاهی آلرژی زاست پس اگر قبلا از آن استفاده نکرده‌اید کمی محتاط باشید.
 
خردل زرد برای سلامت قلب مفید است؛ روغن خردل سرشار از چربی‌های غیر اشباع است و می‌تواند کلسترول خون را متعادل کند. روغن خردل می‌تواند ریسک بیماری‌های قلبی و عروقی را کاهش دهد. برگ‌های گیاه خردل، قدرت فوق‌العاده‌ای در کاهش کلسترول دارند، همچنین می‌تواند رفلاکس معده را درمان کند.
به یاد داشته باشید که خردل گیاهی آلرژی زاست پس اگر قبلا از آ
هر"پرهیزکاری" گذشته ای دارد و هر "گناه کاری" آینده ای پس قضاوت نکن.میدانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند. در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم.
محتاط باشیم، در "سرزنش "و "قضاوت کردن" دیگران وقتی ؛نه از "دیروز او" خبر داریم، نه از "فردای خودمان"
قسمت جالبی از متن کتاب "شیاطین"داستایوفسکى
کاناداییا
اغلبشون
نه همه شون
 
اینقدر ساده و کوته فکر و ignorant هستن،
که حاضر نیستن به یه هندی رای بدن
 
از طرفی اینقدر ترسو هستن
که حاضر نیستن ریسک کنن و به حزبی به جز دو حزب قبلی (یعنی محافظه کار و لیبرال) رای بدن.
 
ولی فعلا یه صندلی انتخاب شده و اونم مال لیبرالاس
امروز یه بازنده ترسو بودم و فقط بخاطر ترس کلاسمو نرفتم
ولی فردا میخوام بپرم وسط کلاسش بگم مرد ما باید باهم حرف بزنیم 
البته اشاره میکنم‌که حتما دوبار!!!
ولی خب واقعا باید برم باهاش حرف بزنم بگم شرایطم سخته برنامه ام اصلن انعطاف نداره مگرنه منم دوست ندارم اوضاع اینجوری پیش بره:/
من یه انسان ترسوی احساساتی هستم
و هیچکس نمی دون
من ادم های دیگه رو خیلی دوستشون دارم
سعی میکنم بهشون کمک کنم
براشون دعا میکنم
حتی وقتی فراموشم میکنن
ولی یه روز در سال همیشه خیلی سخت برام میگذره
اونم روزه تولدمه
ته ذهنم یه صدای ترسو دارم
صدای من سیزده سال که نشسته توی حیاط روز تولدش گریه میکن
و فکر میکن باید واقعیت قبول کن  که
قرار نیست هیچوقت هیچکس بهش فکر کن
فقط چون معمولا روز تولدش روزیه که توی خونه بحث و جدل میشه
و بعد از بحث کسی یادش نیست ک
یعنی انقدر از مردم و ارتباطشون می ترسید! 
تمام پیام رسان های ایرانی و خارجی بسته ان 
تمام جست‌وجوگر های ایرانی و خارجی بسته ان 
تمام شهر پر از نیروهای امنیتیه 
ترسو ها 
به جای ایجاد خفقان و فضای امنیتی به حرف مردم گوش کنید 
هیچ قهرمانی برای نجات تو از راه نخواهد رسید.
خودت قهرمان قصه خودت باش، قهرمانی که هیچوقت از پا نمیشینه، قهرمانی که همه نگاهها به اون ختم میشه، قهرمانی که آخر قصه میرسه به اون چه که میخواد! 
هیچ قصه ای یک قهرمان ترسو نمیخواد، هیچ قصه ای یک قهرمان منفعل و وامونده نمیخواد! 
قهرمان باش و به خودت افتخار کن. 
اینکه از کی ترسو شدم و لوس خودمم نمیدونم...ولی دارم تلاش میکنم به همه ترس هام کنار بیام...دارم سعی میکنم ادم قوی ای باشم...هر اتفاقی یه چالش بزرگ برام نباشه...دارم سعی میکنم و این روزها این سختترین تغییره...هیچوقت فکر نمیکردم نتونم قوی باشم ویا هر حرف یا اتفاق کوچیکی انقدر برام ازاردهنده باشه...دارم سعی میکنم و این خیلی سخته که اعتراف کنم چقدر میترسم از همه چی...ولی سعی میکنم هر روز بارها به خودم بگم از چیا میترسم تا دیگه ازشون نترسم و قایمشون نکنم.
زنگ زده بعد از کلی وقت میگه فلانی دلش گرفته مقصرش تویی
آخه بی مرام ما که تورو دادیم رفت ولی خدایی یکی زنگ زد تو این مدت 
بگه رضا تو بعد از خیانت فلانی بعد از اونهمه ماجرا چی کشیدی؟؟
چه از رفیقای خودت چه از رفیقای خودم..
خیلی نامردی
من سوختم و تو هنوز فکر اینی که بقیه چرا ناراحت شدن..
گناه من چی بود؟
توی ترسو حتی تقصیر گناه خودتو گردن نگرفتی.
 
من سوختم چون هیچکس نفهمید چی کشیدم
چون صدام در نیومد بخاطر آبر
عشق و ادم مورد علاقه من مثل اینکه چند تا کودک بی سرپرست و چند تا اقای بی بضاعت که در شرف کارتون خوابی بودن رو سالهاست داره حمایت میکنه! یکیشون حتی کار خوب پیدا کرده و الان پروموت شده!
واو!!!
واقعا ادمها شبیه های خودشون رو پیدا میکنن. این رو اعتقاد قلبی دارم بهش.
خدایا ادمها وقتی میان کانادا گدا میشن و ترسو
ولی همچنان توی بقیه جاهای دنیا ادم حسابی پیدا میشه!
وبلاگ بهترین گزینه برای منه
برای درد و دل 
زمانی که دلم گرفته از جهان واقعی و آدم هاش و دلم میخواد یه آدم با فرهنگ حرفامو گوش بده 
دلم میخواد بنویسم 
اینجا بنویسم 
اینجا بگم که دختره بی ادب چه جوری برام طلبکارانه پی ام گذاشته و رفته و اعصابمو خورد کرده و دلم میخواد گریه کنم!! !!! و نمیدونم باید بهش بگم که چرا نگفته که به ثروتی نگفته و لااقل اطلاع میداد !!! 
حرف زدن بهترین گزینه است 
اما باید محتاط تر برم جلو 
چون که حداقل 4 ترم دیگه هم دانشگاهی من
چند روزی هست که تخم های اردک داخل انبار ، جوجه شده و 5 تا جوجه اردک بامزه به دنیا اومدن .. اردک ماده ، قبل از این که بخواد تخم بذاره و تخماش جوجه بشن خیلی ترسو و بی آزار بود .. خیلی راحت می شد اون رو گرفت بدون هیچ مقاومتی اما یه سری اتفاقای جالبی ازش دیدم که می صرفه براش یه مطلب بنویسم .
ادامه مطلب
بزرگ شدن با خواهری که هیچ شباهتی به خودتان ندارد واقعاً سخت است اما اگر از دست همدیگر جان سالم به در ببرید، می‌توانید خیلی چیزها یاد بگیرید. شاید اگر اختلاف سنی‌مان کمتر بود من زودتر می‌فهمیدم که لازم نیست این همه مؤدب و منظم و محتاط و کسل‌کننده باشم. نه اینکه دست از پا خطا نمی‌کردم اما بیشتر اوقات سعیم بر این بود و از اخم و تخم بزرگ‌ترها تا بن جان می‌ترسیدم. او؟ با جسارت و خودانگیختگیش همه‌ی قواعد را بر هم می‌زد و به هیچ جای دنیا هم بر نم
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
برای مشاوره تشریف آورده بود
در جواب تمام فرمایشاتش گفتم
اگر در حقت ظلم میکنند ،برای گرفتن حقت با تمام امکاناتی که داری تلاش کن...
فرار کردن کار انسانهای بز دل و ترسوست...
مرد و زن ندارد آنکه شخصیت و تربیت خانوادگی دارد 
فرار نمیکند
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
“… علی‌ گفته‌ است‌ که‌: “گروهی‌ بهشت‌ می‌جویند، اینان‌ سود‌جویان‌اند و طماع‌، گروهی‌ از دوزخ‌ بیم‌ دارند و اینان‌ عاجزند و ترسو، و گروهی‌ بی‌طمع‌ بهشت‌ و بی‌بیم‌ دوزخ‌اش‌ می‌خواهند عشق‌ بورزند، و اینان‌ آزادگان‌اند و آزاد”. عشق‌ چرا؟ عشق‌ تنها کار بی‌چرای‌ عالم‌ است‌، چه‌، آفرینش‌ بدان‌ پایان‌ می‌گیرد، نقش‌ مقصود در کارگاه‌ هستی‌ اوست‌. او یک‌ فعل‌ بی‌برای‌ است‌. غایت‌ همه‌ غایات‌ عالم‌ “برای‌” نمی‌توا
بدبینی ممکنه به خاطر تجربیات منفی که اطرافمون اتفاق می افته باشه چه آقایون چه خانم ها؛ ممکنه به خاطر وسواس عملی باشه؛ احتیاط شرط عقله اما با بد بینی فرق می کنه... آدم بد بین از تحقیق ترس و واهمه داره؛ با تحقیقات سطحی به سرعت نتیجه گیری منفی می کنه و منتظر تحقیق بیشتر نمی مونه  اما آدم محتاط طوری تحقیق می کنه که اولا جمع بندی کنه و دوما به طرف مقابلش (آقا یا خانم) بر نخوره_جالبه قدیمیا به یه چیز اعتقاد دارن
ادامه مطلب
هر "پرهیزکاری" گذشته ای دارد
 وهر "گناه کاری" آینده ای!
 پس قضاوت نمیکنم .
میدانم اگر:
قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،
دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد...
تا به من ثابت کند.
در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم.
محتاط باشم ، در "سرزنش "
و"قضاوت کردن" دیگران 
وقتی؛
نه از " دیروز او" خبر دارم، 
نه از "فردای خودم"
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
آنانکه آنقدر ذلیل و ترسو و بزدل و بی وجود هستند
به جای مطالبه حق خود
به اعتیاد رو می آورند
در تخدیر خود دیگر دردی احساس نمی کند...تا بخواهد اصلاح کند
دیگر ناموس ندارد ..دیگر غیرت ندارد که بخواهد نگران ناموسش باشد...دیگر درد دین و درد وطن و ...اصلا درد ندارد....
انگلستان می‌دانست چه چیز را به ایرانیان هدیه کند....
 
 
 بدیه لال شدن، گاهی لالمونی گرفتن، اینه که تو نمیدونی چی بگی، از کجا شروع کنی، گاهی نمیتونی گاهی بین اینکه میخوای یا نه می‌مونی، از تکلّم افتادی اینقدر حرف نزدی، اینقدر اثر نیش و کنایه بقیّه روی خلق‌الله رو دیدی محتاط شدی، اخلاقی میخوای رفتار کنی که نشی یکی لنگه بی چاک دهن‌ها، بعد همه فکر میکنن هیچی هم برای گفتن نداری، همه بلبلن تو کلاغی، فکر میکنن نیاز به هم صحبت هم نداری کلّا، کم کم خودت می‌مونی و خودت و میبینی راهش اینه فقط با خودت
میگم، آیا آقایون از خانم های ترسو،یعنی از خانم های خیلی ترسو،بدشون میاد؟! دقیقا چقدر بدشون میاد!؟
خو ملخا هجوم آوردن به من چه! خب حالا پروانه چه فرقی میکنه!!! مهم این ِ چندشن بابا چندشنننننن:((((نصف شبی بعد از دور دور یه جای خلوت دوماد گرام پارک کرد و خانواده هم تو ماشین و منتظر که برم پول از کارت بردارم،قبلشم پرسیدن میتونی یا همرات بیایم،منم مغرور گفتم نه بابا دیگه تو این فاصله !!!!حالا با پوزخند میگم این نه بابا رو.درو باز کردم دقیییقا دقیقا ملخ
فرزندم:
بدان که علم نور است اما...
حکمت نور علی نور است...
حلقه ی متصل و منفصل علم با حکمت ، حقیقت و صفتی است به اسم صبر و حلم...
همواره جامعه بیشترین صدمه را از عالمانی میبیند که صبر و حلم ندارند...
یعنی این صفت در نفسشان نهادینه نشده...
همیشه در مصاحبت و معیت با انسانهای کم صبر محتاط باش و به غایت تدبیر کن... چون ناخواسته به تو شر میرسانند...
اگر در حقیقت صفت صبر و حلم تامل کنی می یابی که این صفت بر تمام صفات حسنه دیگر امامت دارد... یعنی تمام صفات حسنه دی
یکی از ناشرین کتاب در صفحه ی اینستاگرامش، از لغو مجوز کتاب پرفروشش بعد از چاپ بیستم اون خبر داده بود. امروز هم مطلبی نوشته بود درباره ی لغو مجوزهای قبلی که برای چندتایی از کتاب های دیگه اتفاق افتاده. مثلا یکی بعد از چاپ چهارم و دیگری بعد از ...
برای من تنها تصویری که توی ذهنم تداعی میشه، پرنده ای هست که از زمین کنده شده و اوج گرفته و همه از دیدنش در پهنه آسمون لذت می برند. اما یکهو یک آدم حسود ترسو پیدا می شه، گلوله ای توی تفنگش میگذاره و شلیک می ک
تور عروس نقطه پایان انتخاب استایل و ظاهر عروس بوده و بایستی در انتخاب آن، بسیار محتاط و دقیق عمل کرد. انواع مختلف مدل تور عروس، قدرت این را دارند تا عروس را متحول کنند. البته داشتن تور کاملا سلیقه ای است و به خودتان بستگی دارد. حتی می توانید آن را خودتان طراحی و آماده کنید. در این مطلب به معرفی انواع تور بهمراه تصاویر متنوع می پردازیم.
 
مطلب انواع مدل های تور عروس شیک را مطالعه کنید
خب من تغییر زیادی با تحویل سال احساس نمی کنم و خیلی وقته دیگه جوگیر نمیشم بگم از امسال اینکارو میکنم و بر مشکلات غلبه می کنم و این صحبتا. در اولین روز تعطیلات هم آرزوی (تعطیل نبودن) کردم؛ متاسفانه مهمونی و مسافرت به مقصد مهمونی، تا امروز اجازه ندادن به هیچکدوم از کارام برسم. 
+ حس بدی درباره اینکه یه آدم آشنا وبلاگم رو می خونه پیدا کردم. با اینکه چیزی  نمی نویسم و اگه بنویسم هم حرف مهمی نیست، اما این موضوع آرامشم رو می گیره و باعث شده برای نوشتن
یه نفر تو زندگیم هست که از فکر نبودنش غرق وحشت میشم...
یکی هست که به خاطرش از دنیا میگذرم...
یکی هست که...بهش اعتماد دارم...

خوشحالم که این یه نفرو پیدا کردم...کسی که لبخند زدنو بهم یاد داد...
بهم فهموند قدرت واقعی چیه...
باعث شد بفهمم هنوزم ترسو ام...

و از همه مهم تر...
کسی که
"تنها ساکن قلبمه"
شب ها کسی در گوشم آیه می خواند.
صدایش آرام و ملایم است؛مَنْ احَسَّ مِنْ نَفْسِه جُبْناً فَلا یغُزْ.کسی که خود را ترسو حس می کند، به جنگ نرود.  من یک مادرم و برای خوشبختی دخترم بدون ترس
به جنگ دنیا می روم.
اوّلین کسی که عشق را در من برانگیخته می کند؛
دخترم است. خواه زمین سیاه باشد یا سفید.
خواه تاریک باشد یا روشن.
برای خنده های دخترم جان می دهم. گفته اند اگر دختر داشته باشی،
دنیا و آدم ها و سکون و ظلمات و  عرفیات او را خواهند ترساند. من برای دخترم
نویسنده و مدیر اجرایی یکی از ۵۰۰ شرکت سودآور و برتر آمریکا، بکی بلالاک (Becky Blalock) می‌گوید: اجداد ما ناچار بودند برای زنده ماندن محتاط باشند و این ویژگی ازطریق تکامل به ما نیز به‌ارث رسیده و موجب شده است که گاهی ترسو و خجالتی باشیم و احساسات خود را بروز ندهیم. البته این مسئله هیچ اشکالی ندارد، ولی هیچ‌کس نمی‌خواهد در حالتی از ترس و خجالت همیشگی گرفتار شود. خوشبختانه با شکل‌گیری عادت‌های درست روزانه می‌توان اعتماد به نفس را تقویت کرد.
خب در
اهمیت داشتن بیمه
همانطور که میدانید این روزها با پیشرفت چشمگیر تکنولوژی و روی کار آمدن سیستم های امنیتی باز هم ما همیشه در معرض خطر هستیم و حتی محتاط تزین آدم ها ممکن است دچار حوادثی شوند که خسارات ناشی از آن تا حد زیادی غیر قابل جبران باشد و افراد برای جبران آن باید متحمل فشار های زیاد مالی و روحی شوند .
اما با داشتن بیمه دیگر جای نگرانی نیست زیرا شما یک حامی و پشتیبان بزرگ دارید که از شما محافظت خواهد کرد .
اکنون قصد داریم با معرفی انواع بیمه
تو دریاچه دانشگاه جسد پیدا کردن...
خداوندااااااااا...
مگر میشود؟؟؟
چه ساندویچ الویه هایی که من کنار اون دریاچه نخوردم...!چه دوغ هایی که سر نکشیدم...
الان دیگه کجا برم یللی تللی ‌‌‌...من فقط اونجا رو داشتم...حالا از اونجام میترسم!
هعی ..‌ته ساندویچامم مینداختم واسه ماهیا و رو نیمکت های ننو گونه اش تاب میخوردم....
...خوبه اون موقع که اونجا بوددم جسد رو آب پیدا نکردم...!ایییییییییییییییییییی...
.....
ینی خیلی ترسناکه بچه کوچیک...به خصوص اونایی که زود به دن
نادعلی ، در واستاندن عنان از دست ستار ، راست و به‌جا بر اسب قرار گرفت و با کنایه گفت :
- رعیت‌ها ، رعیت‌ها ! این رعیت‌ها عاقبت دست شما را میان حنا می‌گذارند ! نمی‌دانم چقدر می‌شناسی‌شان . همین‌قدر برایت بگویم که بدجوری متقلب ، دورو و بزدل هستند ! جلو اربابِ قُلدر از موش هم کوچک‌تر و ترسوترند ، اما همین که حریف را ناچار ببینند از اسفندیار هم پهلوان‌تر می‌شوند . برای همین هم ارباب‌ها می‌دانند چه‌جوری همراهشان تا کنند . اول اینکه همیشه‌ی خ
دکتر شریعتی :
« کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،
آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اینکه 
در آن سن و سال، زن داشت!...
چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم، آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم
در حالیکه خودم زن داشتم ، سیگار می کشیدم و کچل شده بودم . »
«پناه» میبرم «به خدا»، از عـیبی که،
«امروز» در خود می بینم، و «دیرو
بازی با گربه های عصبی
گربه ها چه بی اعتماد به نفس، چه با اعتماد با نفس ،چه ترسو یا عصبی ، عاشق بازی می باشند. بازی کردن با یک اسباب بازی نظیر پرنده یا طناب می تواند به رشد و بلوغ غریز شکار گربه و افزایش اعتماد به نفس گربه کمک کند.
 
مشاوره و آموزش درمان بیماری گربه ها
با این حال ، سعی کنید به گربه خود فشار زیادی برای جلوگیری از ترس و عصبانیت نیاورید و بسیار آهسته مراحل را طی کنید. در صورتی که گربه شما نمی خواهد با اسباب بازی ها بازی کند، شما باید
چی شد که انقدر توی پیشرفت کردن و رفتن به سمت اهداف بزرگ ترسو شدیم؟ چی شد که انقدر تعلل میکنیم واسه شروع راهی که لازمه رسیدن به آخرش تلاشه و تلاش و تلاش؟ چی شد که انقدر راحت طلب شدیم؟ همه چی از کِی حاضر آماده رسید دستمون که دیگه زحمت کشیدن واسه به دست آوردن رو از یادمون برد؟ کِی افتادیم توی چاهی که  هرروز داره عمیق تر میشه و بیرون اومدن ازش سخت تر؟ چی شد و از کِی بی طاقت شدیم واسه زندگی کردن؟
این مطلب رو هم حتما بخونید پشیمون نمی شوید :) 
سلام به همگی
دوستان عزیز، هدف گروه اینه که سطح سواد ما درباره هنر سینما بالا بره، و بتونیم در زمینه عدالت اجتماعی قدمی برداریم.تو این مطلب سعی میکنم اجزای یک فیلم رو توضیح بدم. هر فیلمی شامل سه قسمت میشه: شخصیت، قصه و فضا.1-شخصیت: خیلی توضیح ساده ای داره. هرکدوم از ما یه شخصیت هستیم. موقع نوشتن یه نمایشنامه یا فیلم نامه، همیشه یه کاغذ و قلم برمی داریم و ویژگی شخصیت های داستان رو توش می نویسیم. مثلا شخصیت شجاعه یا ترسو؟ زرنگه یا تنبل؟ و... بعد با ت
دانلود آهنگ جدید صادق آتشی به نام راز
Текст песни Raaz Sadegh Atashi
ترسو تباهی بغضو نفرت جنگو جدال پوچ قدرتТрусливые руины, ненависть, ненависть, война, бессильная борьба
دنیا اسیر توی زندونی که میسازهМир заперт в тюрьме, которую строит
اما خلاف رسم دنیا اینجا یه عشقه توی دل ها

ادامه مطلب
یه وقتایی،
یه حرفی میزنی،
که بقیه میخونن و میگن اوکی! یا به درک، یا خب جفنگی، یا مثلا چرا چرت و پرت میگی، یا افرین الهام گرفتم و...
 
ولی این حرف/متن/پست،
مخاطب داره.
 
مخاطبش با خوندنش به هم میریزه، روش اثر میذاره.
 
ازونجایی که مخاطب پست قبلی من (همون رد شدن از پل) یه ادم به شدت ترسو، بی عرضه، بی جربزه، بدونم جنم (اینقدر ترسو هست که از ترسش در هشتاد درصد موارد اعتراف نمیکنه که وبلاگمو میخونه) هست و خیلی سوسول و مغرور، اومده همون بد و بیراههای سابق
انتظار نداشته باشید که بینش یافتن به پیامدهای باورهای تان تمام آن چیزی است که برای تغییر باورهای تان مورد نیاز می‌باشد.
نام کتاب: زندانیان باور (راهنمای کاربردی تغییر باورها)نویسنده : متیو مک‌کی/ پاتریک فانینگترجمه: زهرا اندوزچاپ پانزدهم ۱۳۹۷نشر ذهن آویزتعداد صفحات: ۲۱۶موضوع: روانشناسی، شناخت درمانیجمله طلایی:گرچه مشخص است که بهای بی‌اعتمادی به دیگران بسیار بالاست ولی هنوز معتقدیم که بهتر است خیلی محتاط باشیم.
ادامه مطلب
فرزندم:
بدان که علم نور است اما...
حکمت نور علی نور است...
حلقه ی متصل و منفصل علم با حکمت ، حقیقت و صفتی است به اسم صبر و حلم...
همواره جامعه بیشترین صدمه را از عالمانی میبیند که صبر و حلم ندارند...
یعنی این صفت در نفسشان نهادینه نشده...
همیشه در مصاحبت و معیت با انسانهای کم صبر محتاط باش و به غایت تدبیر کن... چون ناخواسته به تو شر میرسانند...
اگر در حقیقت صفت صبر و حلم تامل کنی می یابی که این صفت بر تمام صفات حسنه دیگر امامت دارد... یعنی تمام صفات حسنه دی
چقدر بزرگن ...
چقدر کوچیک ، من !
چقدر لطیفن ...
چقدر سنگی ، من !
چقدر از من دور ...
چقدر نزدیکن !
چقدر بی پروا ...
چقدر ترسو ، من !
جلو پاتو نگاه کن تو ماه رمضون ... حداقل به خودت که راست بگو . به اون چیزی که باور داری که عمل کن د لامصب !
چه خوبه ماه رمضون . یه حس دیگه دارم توش . خاطره زنده میکنه . اینکه یه عده ی زیادی هم توش یه کار یکسان مثل روزه گرفتن میکنن هم تو این حس خوب بی تاثیر نیس . مثل رنگ کردن یه خونه ی قدیمی ، اونم دست جمعی . فارغ از هر حس و حال و اعتقادی ن
سلام
امروز هم طبق برنامه پیش رفتم.
به کارهام رسیدم.
مطالعه کردم. 
پیاده روی رفتم.
یه هدیه برای خودم خریدم.
غذای خوب خوردم.
چای و میوه خوردم.
ظاهرا همه چی عالیه.
ولی یه دفعه دوباره دلم گرفت. این بار یاد پدرم افتادم.
هیچکس نمیتونه برای یه دختر جای پدرش را پر کنه. هیچکس.
همیشه فکر میکنم اگه پدرم بود زندگی من الان چجوری بود؟
اگه پدرم بود همیشه مواظبم بود، هوامو داشت.
اگه پدرم بود من انقدر ترسو نبودم، اضطراب جدایی نداشتم.
اگه پدرم بود کسی جرات نداشت اذ
سلام
برای پایان دادن کاری خب معلومه اول باید اون کار رو شروع کنی تا تموم بشه و این پست نشانه آغاز به کار وبلاگ Mr-Hacker83.blog.ir است. البته کاری نیست که پایانش را خواهان باشیم و من به نحو خودم خوش آمد میگم یا شما باید بگین، وبلاگ مستر هکر  باتوجه به عنوانش در مفهوم کلی در بر گیرنده یک چیز یعنی فقط هک می باشد، اما میخواهیم بیشتر از مفهوم واژه مخالف یعنی امنیت استفاده کنیم و تمام ترفند و آموزش هایی که در ذهن یک هکر جا دارد رو تقدیم شما کنیم.
نکته آخر این
فرزندم:
بدان که علم نور هست اما...
حکمت نور علی نور هست...
حلقه ی متصل و منفصل علم با حکمت ، حقیقت و صفتی هست به اسم صبر و حلم...
همواره جامعه بیشترین صدمه را از عالمانی میبیند که صبر و حلم ندارند...
یعنی این صفت در نفسشان نهادینه نشده...
همیشه در مصاحبت و معیت با انسانهای کم صبر محتاط باش و به غایت تدبیر کن... چون ناخواسته به تو شر میرسانند...
اگر در حقیقت صفت صبر و حلم تامل کنی می یابی که این صفت بر تمام صفات حسنه دیگر امامت دارد... یعنی تمام صفات حسنه دی
سلام
برای پایان دادن کاری خب معلومه اول باید اون کار رو شروع کنی تا تموم بشه و این پست نشانه آغاز به کار وبلاگ Mr-Hacker83.blog.ir است. البته کاری نیست که پایانش را خواهان باشیم و من به نحو خودم خوش آمد میگم یا شما باید بگین، وبلاگ مستر هکر  باتوجه به عنوانش در مفهوم کلی در بر گیرنده یک چیز یعنی فقط هک می باشد، اما میخواهیم بیشتر از مفهوم واژه مخالف یعنی امنیت استفاده کنیم و تمام ترفند و آموزش هایی که در ذهن یک هکر جا دارد رو تقدیم شما کنیم.
نکته آخر این
بی‌محابا رد شدنم از خیابون شهره است! کمپین #عبور_از_خط_عابر_پیاده_با_چشمان_بسته رو که یادتونه؟ کلا تصور واقعی از تصادف نداشتم تا حالا.
امروز کنار ایستگاه اتوبوس بودم که یه دونه از این تاکسی زردها دنده عقب اومد و زد بهم و روی پای راستم وایستاد! چند ثانیه‌ای توقف کرد همونجا! و بعد رفت جلو و رفت که رفت. حتی پیاده نشد که ببینه چی شده. شایدم چون اومدم نشستم تو ایستگاه فکر کرد حالم خوبه دیگه. البته شکر خدا پام کاملا خوبه و اصلا درد نداره. اما بعدش دیگه
ازینجا دارم میرم
یه جوری میرم
دیگه هرگز برنمیگردم به این استان
حتی برای مراسم جشن فارغ التحصیلیم هم بازنخواهم گشت.
دقت کنین کانادا کشور دوست داشتنی ای هست
و مردم به شدت خوب و مهربون و با قلب پاک داره
واقعا اگر این مردم نبودن من چقدر اینجا بهم سخت میگذشت
ولی ازینجا میرم چون دو سال و نیم از سخت ترین روزهای زندگیم رو اینجا گذروندم
هیچوقت برنمیگردم
حتی کانشکنای پروازام رو هم دیگه به هیچ عنوان نمیذارم از این استان عبور کنه.
اینقدر دلم شکسته.
دلم ا
مشکلی که من روانا اینجا دارم،
 
و با توجه به اینکه سه سال تمام هم خونه ای داشتم (بیشتر از دوازده تا)،
و با توجه به اینکه توی دو شهر اون هم غرب کامل و شرق زندگی کردم،
و به شهر سومی دائما رفت و امد داشتم،
 
اینه که
 
خیلی زیاد نسل اولی هست که براتون توی پست قبل گفتم.
 
یعنی:
تشریفاتیه به شدت، توخالیه. پوچه ولی همین تشریفات نمیذاره که اون قسمت پوچ بودن خیلی به چشم بیاد.
کانادا عین نوکر انگلیس میمونه.
 
سیستمش سوشال دموکراسی هست که همون کمونیستیه دروا
جزء اون دسته آدم‌هایی بودم و شاید هنوز هم هستم که یه پایان تلخ رو به تلخی بی‌پایان ترجیح می‌دادم. برعکس اطرافیانی که انگار طاقتش رو نداشتند. یک ترسی همیشه زیر پوست‌هامون بود. وقتی موضوعی در اختیار من نبود، من هم محکوم به تحمل تلخی بی‌پایان می‌شدم و کم‌کم ترس زیر پوست من هم می‌رفت. محتاط می‌شدم و دلسوز. اما امروز فکر می‌کردم به پایان‌های تلخ. دیدم پایان تلخ هم می‌تونه بعد از خودش یه تلخی بی‌پایان به بار بیاره. صرفا تموم نمی‌شه که بره. ا
به نظرم یکی از بزرگترین رمز و راز های زندگی شاد و موفق ،تسلیم شدن در برابر چیزهایی هستش که قابل تغییر نیست!
شاید ادم از بیرون ترسو به نظر برسه اما فقط خودش میدونه که چقدر مصممه.
انرژی نذاشتن روی این مسائل باعث میشه ادم انرژی و وقت و امید کافی برای مسائل قابل تغییر داشته باشه.
از نظرم یکی از بزرگترین اهداف زندگی هر فرد اینه که بفهمه قدرت تغییر چه چیزهایی رو داره و در جهت تغییر مثبت بره.
+یه جمله ی خیلی کاربردی یاد گرفتم! : به درک! 
مدتیه همون اول ک
ساعت پنج صبح پاشدم دیدم تلوزیون روشنه شبکه خبر خبر فوری زده که ایران پایگاه آمریکا تو عراقو زد. بابام هم که ترسو -_- هی میگفت سرتونو سمت پنجره نذارید ، صدا اومد نترسید و...
​​​​​​منم که دیشب زود خوابیدم دیگه خوابم نمیبره دارم به این فکر میکنم که کلی آدم صبح از خواب پاشن جای گل و بلبل این خبرو میشنون و از چند ساعت دیگه دوباره جنگ لفظی بین مردم خودمون آغاز میشه :| 
خدایی اولش ترسیدم یکم بعدش اوکی شدم . برم صبحونمو حاضر کنم
میل شدیدی به سرزنش خودم دارم. دوست دارم خودم رو "هی، فلانی!" صداکنم.
ولی نه!
مائده، عزیزم!
زندگی مجموعه ای از تجربه هاست. تو باید اشتباه کنی تا یادبگیری. تو باید آسیب ببینی تا از خودت مراقبت کنی. تو انسانی و اشتباه کردن بخشی از توست. پس نیازی به سرزنش نیست. اما یک چیز خیلی اهمیت داره، درسی که میگیری...! و باید بدونی که محکم تر شدی. آره عزیزم. من تموم غم ها و رنج هات رو از برم. من از شکستگی هات باخبرم. من از بی کرخت و بی حس شدنت. از قلب مردگیت. از احساس ته
من به خودم اومدم دیدم چقد محتاط شدم. یعنی نه این که همیشه نبوده باشم، ولی حداقل ته ذهنم بود که این قد نباید بترسم. که بیش‌ از حد نگران اتفاق‌هایی که شاااید بیفتن نباشم. 
چی شد که یادم افتاد؟ یکی یه پستی گذاشته بود از جاهای زیبای افغانستان و گفته بود چقد دوست داره بره ببینه. یادم افتاد که عه منم اون روزایی که تمام فکر و ذکرم این بود که برم دنیا رو ببینم برام مهم نبود کجا. دوست داشتم تک‌تک جاهای جدید رو برم تجربه کنم. هر کار جدیدی که می‌دیدم می‌
حاکمیت ترسو همیشه پشت سانسور و خفقان مخفی می‌شه. الان ۲۴ ساعته نت قطع شده و ما نهایتا تحت شبکه‌ی اینترانت به سایت‌های داخلی راه داریم. چرا؟ چون بنزین رو گرون کردن، چون بار معیشتی خانواده رو بالا بردند، چون بنزین سه برابر یعنی باقی چیزها شش برابر. چون کم‌بود بودجه رو قرار هست از جیب ما مردم بگیرن، چون عرضه‌ی اداره ی یک نونوایی رو هم ندارند، چون آقازاده‌هاشون تو کشورهای خارجی و بالای شهر تهران با ماشین‌های آنچنانی ویراژ میدن و ما ملت باید
بابا داری چیکار می کنی؟ 
چرا نمی فهمی دارم جلوش تحقیر میشم:( 
چرا نمی‌فهمی دلم برات تنگ شده..بابا چرا نمی فهمی؟
من آدم سکوت نبودم..ترسوم کردی بابا... بدجورم ترسوم کردی.
سارای ایران این شهر و‌تا حالا صد بار رو سر آدماش خراب کرده بود.
ولی سارای بدون تو ترسوئه...می ترسه بدون تو بمونه تا ابد...
 می نویسم که یادم نره، نمی بخشمت،به خاطر تک تک این لحظه ها نمی بخشممممممت. قول میدم تلافی کنم،شک نکن شک نکن.
فال روزانه -1398









ماه تولد
فال روزانه -یکشنبه 21 بهمن 1397



فال روز متولدین فروردین: امروز گرفتگی کامل ماه در پنجمین خانه از
"احساسات عاشقانه" شما اتفاق افتاده است. اگر شما دارید تحت تاثیر عشق پیش
می‌روید باید محتاط و هوشیار باشید زیرا می‌بینید دیگران به دقت شما را زیر
نظر دارند.
ادامه مطلب
قبلا اینجا نوشتم که از وابستگی به آدم ها بدم میاد توی هر زمینه ای خصوصا وقتی یه کاری رو بخوام انجام بدم! 
از بس بی اعتماد به نفس و ترسو بار اومدم که دائم و ناخودآگاه این وابستگی ها پیش میاد و دائم نظرشون رو میپرسم و تایید میخوام واسه کار هام! و بعد که مثلا رفیق نیمه راه میشن چنان آزاری میبینم که نگو و نپرس!
درد دارم درد وابستگی. 
حالا چرا یهو باز اذیتم کرد؟ چون وابسته شدم چون واسه رفتن به کاریابی به یکی از دوستام که اونم دنبال کار میگرده گفتم می
وارد اولین روز بیست و دو سالگی شدم در حالی که ۲۱امین سال تا آخرین لحظه تلخ بود و سعی کرد انتقامش رو ازم بگیره
دعوا... بحث‌.. فحش.. تحقیر.. نفرت..
اینا چیزای تکراری خونه‌ی ما هستن
و من حالم از این فضا به هم میخوره
واقعا از بابام بدم میاد
از ترسو بودن خودم بدم میاد از مامان بدم میاد.. از همه بدم میاد.. دلم میخواد برم زیر پتو... خودم رو از همه قایم کنم... مطمئنم هیچکس یادش نمیفته نیستم...
معده‌م درد میکنه... یه بغض توی گلوم نشسته... و کلی غم به دل دارم... من از
آیت‌الله جوادی(زید عزه) در برنامه «حکمت ربانی» شبکه سه سیما درباره سخنی از امام علی علیه‌السلام در خصوص انسان ترسو، چنین گفتند: «ظلم را جز ملت پست کسی تحمل نمی‌کند. اگر ملتی فرومایه بود، ستم پذیر است، اما ملت ایران، لبنان، فلسطین و یمن این ظلم را نمی‌پذیرند چه استکبار باشد چه صهیونیست.»
ادامه مطلب
یک) ما ایرانیان انقلابی های آلوده نشده به بازی تخت و تاج قدرت را دوست داریم. سلیمانی در عین حال که برای امنیت استیت می‌جنگید مرد نهضت بود.
دو) جنگ با رشادت و دلیری در آمیخته است. مرد جنگ ترسو نیست، شجاع است. ما ترسو ها را دوست نداریم. سلیمانی برای ما جنگجویی نترس بود و مظلومانه هم به شهادت رسید.
سوم) سلیمانی در کار خود پروفشنال بود. سلیمانی نتیجه تولید می‌کرد. او معلوم بود که کاربلد است و با رانت و لابی و لاف زنی در آن جایگاه نایستاده است.
چهارم)
از بچگی تا الان همیشه چیزهای زیادی بوده که ازشون میترسیدم. ترس از تاریکی ، تنهایی ، ارتفاع ، نشنیدن ، موفق نشدن ، شکست و خیلی موارد دیگه... ولی هیچ وقت دلم نمیخواست بگم که میترسم. شاید چون دوست نداشتم اطرافیانم فکر کنن من یه آدم بزدل ام و شجاع نیستم. همیشه طوری وانمود میکردم انگار ترسی ندارم نه همیشه ولی اکثر مواقع وقتی که تنها نبودم یا آدمهای غریبه دورم بودن همه توانمو میذاشتم تا انجامش بدم. یادمه تو دوره ی دانشگاه برای فیلم پیچوندن یا برای عک
 حالا دیگر برای درک قدرت و صلابت محور مقاومت
نه، به اظهارات مقامات بلندپایه حزب‌الله لبنان، حماس و دیگر نیروهای مقاومت نیاز
است و نه، به واقعیت‌های میدان نبرد در تقابل با رژیم صهیونیستی و نیروهای مقاومت
منطقه احتیاج است! تنها با مرور گفته‌ها و ناگفته‌های مقامات تل‌آویو شاهد دست
برتر محور مقاومت و ترس بی حد و حصر صهیونیست‌ها خواهید بود!
ادامه مطلب
کم سن وسال تر که بودم تصمیم های سنجیده تر و حساب شده تر میگرفتم .
بیش از اندازه محتاط بودم راجب حرف زدن درباره ادم ها انتخاب ادمها رفتار با ادمها اون موقع ها بیشتر میفهمیدم که تاثیر یه ادم یه دوست یه اشنای بعدها غریبه چه قدر میتونه زندگی تورو به گند بکشه یا شایدم بهترش کنم
به کمترین و بی ارزش ترین کارهام فکر میکردم  که ممکنه چه تاوان یا پاداشی بخاطرش در اینده پس بدم
قدم های بعدی رو ملاک به ساختن یه اینده اروم بی حاشیه میزاشتم
تا اینکه دیدم زیاد
سلام عزیزای دلم،
امروز از پایان یه دنیا و شروع دنیای جدید براتون حرف میزنم.راستش دیگه از مدیریت خسته شده بودم .یه روز یه ایمیل به دستم رسید که تو دیگه مدیر نیستی منم که تمام زحمات این چند وقت رو بی ثمر دیده بودم از این تصمیم بدون قید و شرط استقبال کردم .کاش میتونستم متن ایمیل رو براتون کپی کنم تا بفهمید آدمها چه طوری کارهای غلط رو توجیه میکنند .بعد از چند روز مدیرعامل صدام کرد و گفت حقوقت خیلی زیاده یه کاری کن که ارزشش رو داشته باشی ومن  نمیتون
من باید از مردم رو بگیرم تا مردی به گناه نیفتد، او نمی‌تواند جلوی چشمش را بگیرد. من باید جلوی شکمم را بگیرم تا روزه‌داری به آه نیفتد، او با بوی غذا نمی‌تواند جلوی پرواز روحش را بگیرد. گویی توی این بگیر و نگیرها، دینی که قرار بود انسان‌ها را به یکدیگر نزدیک کند به کناری ایستاده و مسلمانان ترسو را از نزدیکی بیم می‌دهد. هر چه باشد آبا و اجداد ایشان آینده‌ی خویش را بابت نزدیکی به یک درخت تباه کردند. دلم برای خدایی تنگیده که وقتی هیچ بنده‌ای او
خدایا...
کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو کسی را آرزو کرد؟
کیست که به نزدیک تو مقام گرفت و لحظه ای روی گرداندن توانست؟
خدایا...
ما را از آنانی قرار ده که به دوستی خود برگزیده ای
و به عشق و محبت خود خالصشان کرده ای
و مشتاق دیدارشان ساخته ای
و به خواست خود خشنودشان نموده ای
و نعمت دیدار را عطاشان کرده ای
در مقام رضایتشان نشانده ای
و در غربت و تنهایی در پناهشان گرفته ای
و در جوار خود به عالم راستی و حقیقت جایگاهشان بخشیده ای
و به شناخت خود معرفتشان د
چرا تا وقتی که بلایی سرمون نیاد باور نمیکنیم که احتمال اتفاق افتادنش برای ما هم هست؟
نمیدونم این خاصیت خوبه یا بد؟ از یک طرف میگم حتما دلیلش اینه که آدم با هر اتفاقی بازم بتونه به زندگیش ادامه بده و نترسه.
ولی بازم نباید یکم محتاط بود و اینقدر همه چیز رو به شوخی نگرفت؟
حتی سر خودمون شاید نیاد ولی به فکر بقیه نباید بود!؟
بخاطر اتفاقات بدیِ که زنجیره وار و پشت سر هم توی ۸ - ۹ سال اخیر برام اتفاق میفتادن ، تبدیل شدم به ترسو ترین و منفی گرا ترین و بی اعتقاد ترین آدمی که میتونستم باشم . این سه چهار سال اخیر همه چیز بدتر شده بود . شاید باورش سخت باشه ولی من حتی دعا هم نمیکردم . چون از خدا خشم و کینه و نفرتِ زیاااادی به دل گرفته بودم .
اما نتونستم ادامه بدم . که من برای خودم کافی نبودم ، که بی اعتقادی و ناامیدی از خدا مثل خوره ذره ذره ی جونمو بلعیده بود و اگر ادامه میدادم چ
ساعت دقیقا ۵:۰۹ صبح روز ۴ اردیبهشت
از یه خواب خیلی ترسناک پریدم و دیگه خوابم نمیبره،حالا نشستم تو تاریکی و‌ به ارواح خبیثه‌ای که تو خواب داشتم باهاشون مبارزه میکردم فکر میکنم.نمیدونم چرا خوابای من انقد درگیری داره.همش در حال نجات دادن یه نفرم :/ یکی باید بیاد منو نجات بده ازین شرایط!
خب نشستم رو مبل.حس میکنم اگه پاهامو بالا بگیرم و رو زمین نزارم هیولای «زیرین»نمیتونه پامو بگیره و بکشه زیر مبل.هیولای زیرین که میدونید چیه؟!نمیدونید؟!؟!پس چی م
رهبران جامعه باید بردبار و صابر،نیرومند و قوی و شجاع و دلاور و نترس و قویدل و دارای روحی بزرگ باشند.
مردان بزدل و ترسو؛زبون و ضعیف النفس؛بی اراده و سست،چگونه میتوانند اجتماع را از راه های پر پیچ و خم عبور دهند؟ چطور می توانند در برابر دشمن مقاوت کنند،و موجودیت و شخصیت خود را از دستبرد این و آن حفظنمایند؟ عظمت و بزرگی روح زمامدار،و قدرت و نیروی جسمی و روانی او تاثیر عجیبی در میروان خود دارد.وقتی امیر مومنان،یکی از صمیمی ترین یاران خود را به ح
پشت هر تلاشی موفقیت است. هر کسی که تلاش می‌کند در نهایت موفق می‌شود. بعد از جام جهانی و گرفتن پنالتی رونالدو بود که سایت‌ها، روزنامه‌ها و تلویزیون و همه جا پر شده بود از اینکه علیرضا بیرانوند سختی کشید و موفق شد. دائم از این صحبت می‌شد او در میدان آزادی می‌خوابید، رفتگری می‌کرد، در پیتزافروشی کار کرد اما در نهایت موفق شد.
راستش اگر چند سال پیش بود من هم همین حرفها را می‌زدم ولی الان دیگر کمی محتاط‌تر شده‌ام. شاید با بیشتر زندگی کردن و دی
قبلا اینجا نوشتم که از وابستگی به آدم ها بدم میاد توی هر زمینه ای خصوصا وقتی یه کاری رو بخوام انجام بدم! 
از زندگی ساده و رها بی نهایت خوشم میاد و از وابستگی به شدت متنفرم و برای شخص من سمه! چون باعث میشه شلختگی توی همه جنبه های زندگیم ایجاد بشه منم که وسواسم پس بدجوری اعصاب و انرژیم رو تحلیل میبره.
از بس بی اعتماد به نفس و ترسو بار اومدم که دائم و ناخودآگاه این وابستگی ها پیش میاد و دائم نظرشون رو میپرسم و تایید میخوام واسه کار هام! و بعد که مثل
حرفی، سخنی، کلامی برای گفتن دارم امّا موضوعی که راجع به آن بنویسم، در هیچ کجای ذهنم نمی یابم. دکتر شریعتی، صادق هدایت، در گذشته دو منبع الهام من در نوشتن بودن. تأثیری که از چینش کلمات و بینشی که نسبت به انسان و نگرشی که راجع به جهان داشتن، موتورم بحرکت در می آید ک مستانه به بفکر قوافی و وزن و آهنگ بودم. 
امروز با آن دوران خیلی تفاوت کردم. جای لغت بازی را معنایابی و معناجویی گرفته. تفکر، ترس، تنهایی، طرد، نارو، گرفته است. امروز با دشمن می نشینم
سریال Psychopath Diary 2019با بازی یون شی یونکارگردان سریال #شاهزاده_صد_روزهنام ها: دفتر خاطرات روانیمحصول: 2019 کره جنوبی از شبکه tvNژانر: #هیجان_انگیز | #جنایی | #کمدی | #معماییتاریخ پخش: 29 آبان 1398 – Nov 20, 2019قسمت ها: 16روزهای پخش: چهارشنبه و پنجشنبه هامدت زمان: 70 دقیقهوضعیت: پایان یافته است جایگزین #خانم_لیبازیگران:Yoon Si Yoon – Jung In Sun
خلاصه داستان: یوک دونگ شیک (Yoon Si-Yoon) در یک شرکت دلالی کار میکند ، او شخصیتی ترسو دارد در حدی که حتی نمیتواند از آدم ها عصبی شود ، تا
خب امروز یه بحثی تو گروه دانشگاه شد در مورد اتفاقای اخیر. نگین بحثو راه انداخت و من اولش قرار بود شرکت کنم من! ولی وقتی بحث شروع شد هیچی نگفتم و لال شدم 
تو بحث قبلا خیلی شرکت کردم خیلی جاها حرفمو داد زدم و نترسیدم طرف کیه ولی اینجا و امروز با این که اینقدر عصبی بودم هیچی نگفتم نمیدونم چه حسی اومد و نداشت اینکارو انجام بدم خودم احساس میکنم و میدونم ترس نبود. ولی هر چه که بود تو ذهن بقیه ضعیف و ترسو و محافظ کار به نطر میرسم 
احساس کردم خیلیا رو نا
شهاب،موجودی ترسو،بلاتکلیف،منزوی،زودرنج و جوگیر با تصمیم های احمقانه و همیشه پشیمان و سرخورده.
شهاب وقتی می‌فهمد فرزانه، دختری که به تازگی توجهش را جلب کره،قبلا یکبار از همسرش جدا شده،خوشحال می‌شود و بشکن می‌زند.با این تصور که من این همه عیب و ایراد دارم،این هم عیب او!پس به هم می‌خوریم.شهاب برای خودش جشن می‌گیرد،خوشحال از جدایی دیگری. یحیی می‌گوید ممکن است که فرزانه و همسر سابقش دوباره وارد رابطه ی قبلی شوند!احتمالش بالاست،پس باید بیخ
سلام به همگی
راستش چند وقت پیش توی سایت معتبری یه مطلبی درباره ازدواج خوندم که واقعا ناراحت شدم، در اون سایت گفته شده بود طبق آمار، تعداد ازدواج ها بین سال های 87 تا 98 بیش از 37 درصد کاهش داشته.
به نظر شما ماها یه کم ترسو تر نشدیم؟، قدیم ها خیلی بیشتر دل مون رو میسپردیم به خدا، اصلا مگه خودش نگفته نگران روزی تون نباشید، مگه نگفته روزی هر کسی جداست، مگه نگفته از تو حرکت از من برکت؟، پس چرا حرکت نمیکنیم!؟
الان به هر کی میگی چرا ازدواج نمیکنی؟، میگه
#گی_دو_موپاسان در #داستان_کوتاه #والترشنافس یک بحث تا حد زیادی کلیشه را مطرح می کند اما با افزودن تعارضات زیاد، مخاطب را با خود پیش می‌ برد.‌ روایت پیرامون شخصی به نام والترشنافس است، سربازی خپل و ترسو که خودجوش و از سر میل پا به میدان جنگ می گذراد و در برهه ای از زمان همه چیز از دست می رود و محاصره می شوند. داستان پیرامون ارزش است، یعنی این که اولویت ارزش های یک انسان به چه صورت باید باشد. سرباز این داستان با این ارزش که برای یک مملکت و طیف فکری
با اینکه الاغ را نماد کم عقلی میدانیم اما حقیقت این است که این حیوان به آن اندازه ای که انتظار میرود کم عقل نیست. در ادامه چند حقیقت جالب را در مورد الاغ ها یادآور میشویم تا با این حیوان بی آزار بیشتر آشنا شوید. الاغ ها حافظه خوبی دارند: اگر با یک الاغ در رقابت حافظه شرکت کنید احتمالا بازنده شمایید. این موجودات میتوانند مکان هایی که در آنها بوده اند را به یاد بیاورند و الاغ های دیگری که حتی ۲۵ سال پیش دیده اند را شناسایی کنند.
بسیار محتاط هستند:
بهش می‌گم دیدی چند تا از خدمه‌های جدید چقدر کم سن و سال‌اند؟ میگه نه متوجه نشدم. پول می‌گیرند دیگه. اینجا محیط زنانه است امنیت دارند. خیلی بهتر از کار کردن خونه‌ی مردمه.
جوابش واسم جالب بود. هم از این نظر که چقدر زود جنبه‌های مثبت قضیه را پیدا کرد. هم این که فکر نمی‌کردم واکنش به کار کردن دخترهای نوجوان، اون هم شستن سرویس‌های بهداشتی این باشه. البته منی هم که توجه کرده بودم واکنش موثری نشان ندادم اما فکر می‌کنم اگه از یک ساختمان سیصد نفره
بهش می‌گم دیدی چند تا از خدمه‌های جدید چقدر کم سن و سال‌اند؟ میگه نه متوجه نشدم. پول می‌گیرند دیگه. اینجا محیط زنانه است امنیت دارند. خیلی بهتر از کار کردن خونه‌ی مردمه.
جوابش واسم جالب بود. هم از این نظر که چقدر زود جنبه‌های مثبت قضیه را پیدا کرد. هم این که فکر نمی‌کردم واکنش به کار کردن دخترهای نوجوان، اون هم شستن سرویس‌های بهداشتی این باشه. البته منی هم که توجه کرده بودم واکنش موثری نشان ندادم اما فکر می‌کنم اگه از یک ساختمان سیصد نفره
من ازون آدمایی ام ک همه چیزو با پدر و مادرم هماهنگ میکنم.شاید فک کنید از مدل بچه های وابسته ام ک بدون مادرش  نمیتونه آب بخوره، نه اصلن، برعکس روش بابام برا تربیت ما این بوده که: خودت برو جلو یاد بگیر. این شده ک علی رغم ترسو بودن ذاتیم به اندازه ی هم سن و سالام مستقل هستم.
داشتم میگفتم من همه چیزو از کوچیک یا بزرگ یا ب مادرم میکم یا به پدرم یا ب میم و چیز پنهونی ندارم. آدمی ام ک حتی اگر دروغ گوی قهاری باشم به پدر و مادرم نمیتونم دروغ بگم اما الان ک ر
 الرحمن الرحیم-نظیریات شخصی است-در کانال ایرا ن فردای قشنگ و-مشنگ – دوجناب بحث میکردند- جناب مجری به موقعیت محافظه کار ورشکسته رسیده بود که جناب قوام السلطنه ر جناب دکتر مرحوم مصدق ترجیح میداد ونمیدانست چرا ناامید است- دیگر محافظه کار امیداواربود که همیشه خبر خوش دراینده است—ودلیل عدم وحدت احزاب را غرب نمی دانست یکی از اساتید دانشگاه لندن مطلب جالبی میگفت که درطول تاریخ واینده صدق میکند اسبان درشکه برایانکه خط مستقیم کند خصوص درکوهس
‍‍  نام کتاب: #مفاخر_ایران_زمین ( #سید_جمال_الدین_اسد_آبادی ) | مولفین: #محمد_حسین_زائری و #پژمان_میر_جمهری و #موسی_اشرفی | انتشارات: #مرکز_آموزش_سازمان_فرهنگی_هنری_شهرداری_تهران.خانواده اصرار کردند بمان و نرو، جمال گفت "من مانند شاهبازی هستم که فضای عالم با این وسعت، برای طیران او تنگ باشد. تعجب دارم از شما که می خواهید مرا در این قفس تنگ و کوچک پابند کنید.".کنسول ایران و تجار ایرانی که تنها اجازه ی ملاقات با او را از طریق مقامات مصر داشتند، در باز
سلام. 
دختر هستم. 27 ساله، مدتی هست که سوالی فکرم رو مشغول کرده.
من دختر خوب زمان قدیمم. دقیقا همون تعریفی که چندین سال پیش مادر بزرگها از "دختر خوب" داشتن! دختری که سر به زیره ، با پسرهای نامحرم خوش و بش نمی کنه، با پسرهای غریبه ی بیرون خونه حرف نمی زنه ،  شماره به کسی نمیده، سر سنگین و متین و جدیه ... 
نه تنها از لحاظ عرفی ،بلکه از نظر دینی هم مسئله همیشه برام این طوری جا افتاده بوده و هنوزم همین طوره، هیچ وقت درست نمیدونستم پنهانی با یک پسر عشق و
#  تو تاکسی کسایی هستن که هم شماره میدن و هم به زور شماره میگیرن! :/
#  تو این شهر نسبتا بزرگ مراسم هایی به اسم پارتی برگزار میشه که بسیار متفاوت تر از پارتی هایی هست که شما تو فیلما میبینی :/ نرفتم اما شنیدم .
#  این مردم به قدری ترسو هستن که کوچکترین اتفاقی میافته با گفتن آی ننه فرار میکنن . حتی آمپول:)))
# یه دوست  دارم از من کتاب و جزوه و انواع و اقسام کمکا رو میگیره اما به من تابحال چیزی نداده . همیشه تو رودرواسی خانوادگی مشکل دارم :/ 
# گرم ترین نقط
اسمشو میشه گذاشت شکست عشقی ؟نمیدونم باید ناراحت باشم یا نه؟!با کسی که حتی کمی صمیمی هم صحبت نکردم . منحرفی جنسی بودم یا عاشقی ترسو ؟اصلا عشق بود یا شهوت ؟ احساسی دوستانه و دلسوزی بود ؟ نمیدانم . اصلا همان که دوستم به شوخی گفت دو گراز هم در یک اتاق بگذاری عاشق هم میشوند . اصلا عاشق بودم؟ پس اگر عاشق نبودم پس این چه حس گندی ست که حالم از خودم بهم میخورد . پس چرا احساسم اینقدر شکننده شده ؟ مثل همیشه فقط سکوتم بود ای کاش ساختمان بیمارستان چند طبقه ب
سلام وقت بخیر
من 29 سالمه، کارشناس ارشد هستم و وضع مالی خانوادگی مون خوبه، علاوه بر کارم پرونده های نظام مهندسی رو هم بر میدارم، توی نظام مهندسی یک آقایی همکارمونه که بعضی مواقع پرونده هامون مشترک میشه و شاید ماهی یک بار همدیگه رو ببینیم، تو این 2 سال من علاقه مند شدم ولی این آقا خیلی ساده پوش و خاکی اند، 28 سالشونه و اصلا به خودشون نمیرسن، حتی پسوند روستاشون رو از فامیلی شون حذف نکردن، اصالتا بچه یکی از روستاهای فارس نشین شهرمونن، وضع مالی خو
از بس ماشالا هوش و حواسم سر جاشه از دو هفته قبل زده بودم توی تقویمم: نهم مرداد قرار با دکتر شارمین امیریان که فراموش نکنم!
بچمون خیلی محتاط ( شما بخونین ترسو!) بود. هی بهش میگم بوخودا من همون هوپِ گوگولیِ بلاگستانم، بوخودا دخترم، نترس! بیا ببینیم همو هی منو ارجاع میداد به منشی اش که برو وقت بگیر! آخر فکر کنم دیگه در برابر اصرارم کم آورد یا شایدم دلش سوخت واسم که قبول کرد بعد از چند سال آشنایی ببینمش. ظهر روزی که قرار داشتیم گفتم بذار بهش یه زنگ ب
صبح با صدای مامانم از خواب بیدار شدم 
 هنوز گیج بودم و خوابالو 
با شنیدن اسم شهید و هلی کوپتر وبمب و جنگ گوشامو تیز کردم 
با خودم گفتم " یاخدا .. باز چی شده ؟؟"
وارد سالن پذیرایی جایی که همیشه بابا و مامان صبحونه میخورن شدم 
بعد از سلام کردن به هردوشون به تلویزیون نگاهی کردم 
عکس یکی رو نشون میداد که که خوب میشناختمش 
 از بابام پرسیدم " چیزی شده .. خبریه ؟؟"
بابام در حالی شقیقه هاشو ماساژ میداد گفت " شهید شد .. نامردا زدنش "
چشمم به عکس توی تلویزیون
نسخه دوبله فارسی نیز افزوده شد
دانلود فیلم Stuber 2019
امتیاز : 6.2 از 10
کیفیت : Bluray 1080p
ژانر : اکشن, جنایی, کمدی, هیجان انگیز
کارگردان : Michael Dowse
ستارگان : Dave Bautista, Kumail Nanjiani, Mira Sorvino, Natalie Morales
سال : 2019
کشور : آمریکا
سازندگان : Tripper Clancy
مدت زمان : 1 ساعت و 33 دقیقه
یک راننده اوبر آرام و محتاط به نام استو، کارآگاهی را سوار می کند که به شدت به دنبال یک تروریست خونخوار و سادیست است. طولی نمی کشد که این راننده خود را در میان تجربه های جدید اما خطرناک و وحشتناک
ابن مشغله بزرگ شد و شد ابوالمشاغل! و این تبدیل پسر به پدر نه فقط در متن و نوع روایت داستان که در جای جای حوادث و رویدادهای زندگی مشهود بود. ابوالمشاغل روایت داستان های پنهان و گم شده و فراموش شده در تاریخه. داستان های درس آموزی که سانسور شده و اگر امثال نادر ابراهیمی روایت نکنند ما هیچوقت نخواهیم فهمید.
ابن مشغله دنبال آرمان بود، وهدف، وتجربه، وتغییر
ابوالمشاغل انبوه تجربه بود، و آرام، و سردوگرم روزگار چشیده
....
بنظرم همه ما ابن مشغله داریم و
امروز در کلاسِ مشاوره ی خانواده استاد درباره ی مفهوم "caring" صحبت کرد. معنی  لفظی اش میشود "مراقبت"!  
میگفت زن و شوهر باید بلد باشند از هم مراقبت کنند، حالا نه اینکه مراقب خورد و خوراک و سرما خوردن هم باشند یا نه، که آن هم باید باشند البته!
اما "caring" خیلی فراتر از یک مراقبتِ صرفا جسمانی است، شاملِ مراقبت از احساس هم میشود. 
مثلا زن اگر ترسید، اگر اتفاقی افتاد یا چیزی دید که ترسید، حتی اگر چیز مسخره ای بود، مرد نباید مسخره اش کند، مثلا نگوید : ترسو خ
مردها به عشق که مبتلا میشوند ترسو می شوند...
از آینده می ترسند،
از کسی که بهتر از آنها باشد،
از کسی که حرف زدن را بهتر بلد باشد،
از کسی که جیبش پر پول تر باشد،
از کسی که یکهو از راه برسد و حرفی را که آنها یک عمر دل دل کردند برای گفتنش بی هیچ مکثی بگوید...
برای همین دور می شوند،سرد میشوند، سخت می شوند
و محکوم به عاشق نبودن، به بی وفایی، به بی احساسی...
زنها ولی وقتی دچار کسی می شوند؛
دل شیر پیدا می کنند و می شوند مرد جنگ...
میجنگند؛
با کسانی که نمیخواهن
خوشحالم از اینکه خانواده ام اونقدرى به من مطمئن هستند که بابت انتخاب هام از من سوال وجواب نمیکنند و نگران این نیستند که خطاى غیر قابل جبرانى بکنم. نه اینکه مطمئن باشند دخترشون هیچ اشتباهى نمیکنه.. شاید چون فکر میکنند که اگر راهى رو اشتباه بره میتونه، برمیگرده و از نو شروع کردن نمیترسه.. چون شکستن، از نو شروع کردن، دوباره ساختنم و تلاشم براى قوى بودن رو دیدند..اما بعضى وقت دلم میخواد نگران تصمیم هام باشند و اینقدر همه چیز رو بر عهمده ى خودم نذا
متولد ۶۵ 
میشه ۳۳ 
۷ سال از من بزرگتره 
نخبه ی علمی محسوب میشه و بسیار باهوش 
تنها باهوش واقعی ای که باهاش کار کردم 
مبدع 
خلاق 
وقتی داشتم از انبار استعفا میدادم که بیام واحد فن خیلیا گفتن سخت کار کردن باهاش و اخلاقش خوب نیست 
چاره ای نبود 
اومدم 
محتاط و با ترس عمل میکردم 
خیلی جالبه من ترسو ترینم از نظر خودم 
و بارها این کلمرو توو نوشته هام دیدم!!
ولی بی کله ترین محسوب میشم از نظر دیگران و این تفاوت نگاه از بیرون و درون
فقط فقط و فقط 
حرفامو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها